حدیثحدیث، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

دنیای کوچک من

وقتی حدیث مریض شد

1391/7/23 11:31
نویسنده : مامان
188 بازدید
اشتراک گذاری

حدیث چند روزه که مریض شده . روز پنجشنبه وقتی دیدیم تبش داره بالا میره بردیمش درمانگاه توی راه از اونجا که احتمال میدادم بهش آمپول میزنند باهاش صحبت کردم بهش نگفتم آمپول درد نداره چون وقتی میزد میفهمید دروغ گفتم و دیگه بهم اعتماد نمیکرد .

پس بهش گفتم مامان جون الان که میریم پیش دکتر به دکتر سلام کن چون دکتر تو رو دوست داره و میخواد زودتر خوب بشی هر سوالی ازت کرد جوابش رو بده اگرم بهت آمپول زد اصلا نترس چون آمپول یه کوچولو درد داره. حدیثم بعد از معاینه پزشک و گرفتن داروهاش مقابل چشمای متعجب بهیار رفت رو تخت دراز کشید تازه بعداز زدن آمپول میخواست گریه کنه که که با یه ببخشید آقای بهیار و یه کم دلداری من تموم کرد بعدشم به سفارش خودم بعد از اینکه از تخت پایین اومد رفت و به آقای بهیار گفتٌ"دستت درد نکنه".

شعری که حدیث تو مهد یاد گرفته و مدام میخونه:

به به بچه ها

بازشده کودکستان

بازی میکنیم میون اون گلستان

دست بزنید بچه ها

شادی کنیده بر(هر) زمان

به به به چه چه چه

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)